آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

آریان کوچولو

سه چرخه پسرم

سلام خاله جونا خوبید امرزو پسرم خیییییلی خوشحال بود اخه براش باباش سه چرخه خرید بجه ام نمی دونست چی کار کنه تند   سوارش شد و دور اتاق چرخید و هی مگفت مثل ماشین بابایی می خوام بیغ ( بوق ) بزنم و هی بوقشو   فشار می داد و با هر صدای بوق غش می کرد از خنده الهی فداش شم من تازه هی می رفت گوشه دیوار به قول خودش موتورشو و گاهی هم ماشینشو پارک می کرد ناهارشو رو سه چرخه خورد بعد من گفتم   پسرم پاهاتو بگیر بالا ( چون هنوز پاهاش به رکاب نمی رسه )تا یه دور بزنیم با هم بعد که یه دور زدم بی   چاره ام کرد چون دیگه نمی زاشت بشینم هی میگفت پاشو بریم یه دور بزنیم ای واااای چه غلطی کردم   خلا...
23 فروردين 1392

سلام دوستای من

الان مدتی از سوختنم می گذره ممنون از دوستانی که اومدن پیام گذاشتن و دلداریم دادند   خدا را شکر بهتر شدم و سوختگی هاو زخمهامو کندم و شستم تا خوب شد الان در مرحله قرمزی هست فقط یه زخم روی بازو دارم که عمیق تره و همچنان پانسمان میشه   بازم خدا را شکر که بدتر از این نشدم و پسرم که کنارم بازی می کرد براش اتفاقی نیفتاد   محمد آریانم این روزا یعنی از بعد عید بازم بی قراری می کنه برای رفتن به مهد و صبحها میگه   می قام بقابم .... قابم میاد واین منو ازار میده که بچه رو بلند می کنم و می برم ولی چاره ندارم خدا را شکر که چند وقت دیگه بیشتر نمیرم و پسرم می مونه کنارم   اریانم خیلی شیرین و بامزه شده ماشا...
21 فروردين 1392

چهارشنبه سوری بد من .....

سلام امروز می خوام درباره چهار شنبه سوری بنویسم   از اول صبح سه شنبه بیدار شدم کلی کارای عقب مونده داشتم تند تند انجام دادم و تا بعداز ظهر شد نزدیکیای غروب با همسری و بچه ها رفتیم بیرون که برای پسرم سه چرخه بخریم رفتیم فروشگاه اونی می خواستیم نداشت گفتم بریم جایی دیگه همسرم گفت نه بابا الان وقتش نیست مگه نمی بیینی ترقه می ندازن یه وقت می خوره تو چشم یا سر بچه ها بیا بیریم خونه   خلاصه نخریدیم و برگشتیم خونه همسرم رفت پارکینگ که یه سری وسایل ببره تو انبار منم از ظهر مرغ تکه تکه کرده بودم که ساندویچ بخوریم کتری را روشن کرده بودم که بعد شام چای بخوریم و خیر سرم چهار شنبه سوری را با بچه ها خوش باشیم مرغ ها رو گذ...
6 فروردين 1392
1